آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

جک

 تهرانیه تو حج پرده کعبه رو گرفته بود می گفت خدایا توبه دیگه برای این ترک ها جک نمی سازم یه ترکه زد رو شونش گفت داداش قبله کدوم وره؟ یارو داد میزنه خدایا خاطره که می تونم تعریف کنم؟

تیزهوشی زنان در مچ‌گیری

تیزهوشی زنان در مچ‌گیری

 

 

 

 

 

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم

ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم

ادامه مطلب ...

تفاوت دخترها و پسرها

 

 تفاوت دخترها و پسرها

 

 

۱- دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند.

ادامه مطلب ...

کل دو شاعر زن و مرد خیلی قشنگه


شاعر زن میگه : (ناهید نوری)


به نام خدایی که زن آفرید

حکیمانه امثال ِ من آفرید

ادامه مطلب ...

مرد خوش شانس

دو دوست که مدتی بود همدیگر را ندیده بودند به هم دیگر می رسد:

اولی: خوب دوست عزیز بگو ببینم چه کار می کنی؟

دومی: کاری نمی کنم فقط پارسال عروسی کردم.

ادامه مطلب ...

درد دل نوزاد شش ماهه

 

درد دل نوزاد شش ماهه  

 

 

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید !

ادامه مطلب ...

معلم و دختر کوچولو

معلم و دختر کوچولو

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

 زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.  

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟ 

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکی غیرممکن است 

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید

طنز

عکس های خنده دار


عکس های طنز و دیدنی


ادامه مطلب ...

حکایتی از خیار دزد خیالباف

روزی شخصی بر سر جالیز رفت که خیار بدزدد.

پیش خودش گفت: این گونی خیار را می‌برم و با پولی که برای آن می‌گیرم، یک مرغ می‌خرم.
مرغ تخم می‌گذارد، روی آن‌ها می‌نشیند و یک مشت جوجه در می‌آید،
به جوجه‌ها غذا می‌دهم تا بزرگ شوند،
بعد آن‌ها را می‌فروشم و یک گوسفند می‌خرم،
گوسفند را می‌پرورم تا بزرگ شود،

ادامه مطلب ...

اصطلاحات پشت کامیونی

لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن

*

بوق نزن ژیان

میخورمت

*

بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع

عشق آمد و گفت من بی سوادم

*

پشت یه ژیان هم نوشته بود

جد زانتیا

*

ادامه مطلب ...