آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

مرد خوش شانس

دو دوست که مدتی بود همدیگر را ندیده بودند به هم دیگر می رسد:

اولی: خوب دوست عزیز بگو ببینم چه کار می کنی؟

دومی: کاری نمی کنم فقط پارسال عروسی کردم.



اولی: خوب، تبریک عرض میکنم.

دومی: تبریک نگو چون زنم از اون آتیش پاره هاست!


اولی: پس خیلی متأسفم.

دومی: زیاد هم متأسف نباش، چون از اون پولداراست...!


اولی: پس بهت تبریک عرض میکنم.

دومی: نه، تبریک نگو، چون همه ی پولهاشو خرج کردیم و تموم شد...!



اولی: پس خیلی برات متأسفم.

دومی: نه، زیاد هم تأسف نداره، چون با مقداری از پولها یک خونه خریدیم!


اولی: آه، پس بهت تبریک عرض می کنم!

دومی: نه تبریک نداره چون خونه آتیش گرفت!


اولی: إ ، پس خیلی متأسفم...

دومی: نه، متأسف نباش چون زنمنم تو همون خونه بود...!

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد