آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

چرا میگن بچه ننه !؟ نمیگن بچه بابا !؟

- مامان- بعله ؟
- من شیر می خوام
- باشه

- مامان
- بعله ؟
- من جیش دارم
- خب

- مامان
- بعله ؟
- من سوپ خرچنگ می خوام
- چشم

- مامان
- بعله ؟
- من ازون لباس خلبانیا می خوام
- باشه

- مامان
- بعله؟

ادامه مطلب ...

کلاس‌های تخصصی مخصوص آقایان

توجه: به دلیل پیچیدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بیش از ٨ نفر ثبت نام نمی‌شود !

 

 

 

کلاس ١

چگونه جایخى را پر می‌کنند؟

برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمایش اسلاید
مدّت: ۴ هفته، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

 

کلاس ٢

آیا دستمال توالت خود به خود عوض می‌شود؟

برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد

مدّت: ٢ هفته، شنبه‌ها از ساعت ١٨ تا٢٠

 

کلاس ٣

مسئولیت پذیری در قبال سطل زباله بردن یا نبردن ؟


برگزارى به صورت کار عملى و گروهى
مدّت: ۴ هفته، یکشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١


 

کلاس ۴
...................

ادامه مطلب ...

داستان سوسیس طنز

عروس جوانی برای شوهرش سوسیس می پخت اما پیش از آنکه سوسیس را توی تابه بزاره سر و تهش را با  کارد میگرفت.

وقتی مرد دلیل این را پرسید، تازه عروس جواب داد که مادرش سوسیس را همیشه به این صورت سرخ میکند.

بعدها که عروس و داماد در خانه مادرزن میهمان بودن و با همین غذا از آنها پذیرایی شد تازه داماد موضوع را با مادرزن در میان گذاشت. مادرزن شانه ای بالا انداخت و گفت که مادرش هم همیشه همینجوری سوسیس را می پخته است.

بالاخره تازه داماد در یک فرصت مناسب این موضوع را با مادربزرگ زنش در میان گذاشت.

مادر بزرگ با تعجب به داماد زل زد و جواب داد:

چون تابه من کوچک است و سوسیس درسته در آن جای نمی گیرد.

 

تحقیقات محلی عروس خانم

 موضوع : تحقیقات محلی برای بررسی شرایط داماد

 

مکان: یکی از محلات قدیمی اصفهان

زمان: صلات ظهر



خ.ع = خانواده عروس

هـ = همسایه داماد 


خ . ع: ببخشید ما در موردی یه امری خیری خِدمِت رسیدیم میخواستیم یه اطلاعاتی در موردی این همسایه بغلیدون بیگیریم بیبینیم چه جور آدمایی هستن؟



هـ : والا خیلی آدمهای محترمین! پِسِرشونم بِچهِ ای خوبیِس اما اِگه این سیگاره رَم نیمیکشید دیگه نوری علی نور بود!

ادامه مطلب ...

خداجون شکر!!

خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی،

ندادی،

دادی پس گرفتی،

ندادی بعدا دادی،

ندادی بعدا می خوای بدی،

دادی بعدا می خوای پس بگیری،

ادامه مطلب ...

عمل زیبایی

دماغش را عمل کرد، حالا به جای اون دماغ گنده یه دماغ کوچولوی سربالا داشت، دو روز بعد از گرسنگی مرد!

مادرش صد دفعه بهش گفته بود که عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل ها! 

 

 

 

دختری از کوچه باغی می گذشت

 

 

دختری از کوچه باغی میگذشت

یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام

بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام


دختر اما ناگهان و بی درنگ

سوی او برگشت مانند پلنگ

ادامه مطلب ...

شغل ها به طنز

حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.


بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.


مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.


سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.

ادامه مطلب ...

سوتی نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا،

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی و فارسی موفق نشدی؟»

وی جواب داد:

«هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی و فارسی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

 

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربهاو فارسها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.»

سوال چهار گزینه ای

این جملات توسط چه کسی بیان 
 
  شده ؟ 
 

الان یادم نیست که چند خواستگار 

 

 داشتم.اما یادم هست که خیلی 

 

 زیاد بودند وحتی باهم دعوا می کردند. 

 

 یک بار دو تا از خواستگار هایم 

 

 باهم به منزل ما رسیدند.این دو 

 

 

 بیرون در حسابی باهم دعوا 

 

 کردند.این قدر دعوای آن دو بالا 

 

 گرفت که خانواده من را به هیچ 

 

 کدام از آنها نداد. 

 

 

 

 

جوابها: 

 

ادامه مطلب ...