آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

شرافت از دست‌رفته‌ی پزشکی

شرافت از دست‌رفته‌ی پزشکی

 

(لطفن بخوانید!) پیش‌گفتار: خیلی وقت بود وقت خالی گیر نیاورده‌بودم که این فاجعه را بنویسم. توصیه می‌کنم وقت بگذارید و بخوانید، چون مطمئنم شما هم به این مشکل بر خواهید خورد. به‌خصوص این روزها که مشکل گرفتگی عروق قلبی بیشتر از حد تصور زیاد شده. اگر از دوستان عزیز خواننده کسی پزشک بود یا اطلاعات پزشکی داشت هم خواهش می‌کنم وارد بحث شود یا اگر چیزی را غلط نوشته‌ام اصلاحم کند.
. نمی‌دانم پزشک‌ها چقدر به آن سوگندی که آخر کار تحصیل‌شان می‌خورند وفادار می‌مانند، یا اصلن یادشان مانده چیزی از مواردش را یا نه. خب انتظاری نیست. این سوگندنامه هم مثل همه‌ی چیزهای خوب این مملکت صوری‌ست. بحث من اما سر شرافت گم‌شده‌ی پزشک‌هاست. ربطی هم ابدن به سوگندنامه ندارد، که نادیده هم مشخص است راه کدام است و چاه کدام. بگذرم از حواشی و برسم به متن.

ادامه مطلب ...

استخر شنای شیطان

استخر شنای شیطان

 
آبشار ویکتوریا به ارتفاع ۱۲۸ متر در کشور زیمباوه واقع در افریقا واقع شده
که به استخر شنای شیطان معروف است !!!
از نکات جالب این آبشار اینست که در طی ماه های سپتامبر و دسامبر،
مردم می توانند در لبه استخر بایستند، شنا کنند، بدون اینکه سقوط کنند

 

 

ادامه مطلب ...

خیر بیبینی این شب چله مادر !

شب سردی بود ، پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن ، شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت ، پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه ،  رفت نزدیک تر ،  چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود ،  با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه ، میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش

ادامه مطلب ...

این است مردانگی ! ...

این است مردانگی ! ...
 


او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند.
روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟!
بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.

البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها ...

ادامه مطلب ...

شاید فردا دیر باشد

شاید فردا دیر باشد

 

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق  کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .

 

سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ،

ادامه مطلب ...

ماجرای من، تو و او


من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت

معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

ادامه مطلب ...

کتابت را جا بگذار

Book Crossing

 

کتابت را جا بگذار

جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی رقتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته. کسی که کتابش را در مکانی عمومی  رها می‌کند، هویت خود را آشکار نمی‌کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: "شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند." رول هورنباکر نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد. او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری امریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش. در فرانسه کتاب‌های در حال گردش از 10 هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می‌شود به نوعی "کمپین کتابخوانی" یا "کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب" در نظر گرفت؛ کمپینی که می‌تواند به مثابه یک پروژه فرهنگی قابل تامل باشد.

ادامه مطلب ...

قصه یک میخ

قصه یک میخ

به آلبوم عکس های زندگی پر از تلخی و شیرینی آقای "میخ" نگاه کنید و به درد دل هایش گوش کنید!
 Vlad Artazov
با ترکیب خلاقیت، هنر و میخ به طور زیبا و باورنکردنی ای، توانسته است صحنه هایی از زندگی، احساسات و عواطف انسانی را با استفاده از "میخ" به نمایش بگذارد...



1.jpg


2.jpg

ادامه مطلب ...

چارلی چاپلین

 

      آموخته ام که  

 


با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان

قلب
خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای

با وی
به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به
دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

چارلی چاپلین

 

مجله لایف به مناسبت گذشت ۱۲۰ سال از تولد چاپلین بزرگ برای ا ولین بار منتشر کرد:  

 

 

عکس ها در حال لود شدن میباشند... شکیبا باشید!
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را بزنید.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

چارلی چاپلین  به همراه خانواده اش

روی اسب دختر بزرگش جرالدین و دیگری ژوزفین است

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

جشن تولد ۷۰ سالگی و حضور سوفیا لورن در تولدش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

با اولین خلبان زن  ...اولین نماینده زن مجلس بریتانیا ...و جرج برنادر شاو نویسنده شهیر

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

با وینیستون چرچیل و خانواده اش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

همراه با مارلون براندو ...در تمرین یک نمایش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دیدار با گاندی فقید ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بر عرشه کشتی ملکه الیزابت با خانواده اش

 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

همراه با انیشتین در یک میهمانی

 

.http://www4.pictures.fp.zimbio.com/Willkommen+Bei+Carmen+Nebel+Show+3PheozV1nqal.jpg

عکس جرالدین و ژو زفین در کنار سمبل هنر پدر

.

.

من زمان زیادی در سیرک زیسته ام

وهمیشه وهر لحظه برای بند بازان  روی ریسمان لرزنده نگران بودم.

اما این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوارو گسترده

بیشتر از بند بازانی که روی ریسمان لرزنده هستند سقوط می کنند.

اما اگر روزی دل به مردی آفتابگونه بستی

با او یکدل باش وبراستی او را دوست بدار.

دخترم هیچکس و هیچ چیز را

در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد

که دختری  حتی ناخن پایش را برایش عریان کند

برهنگی بیماری عصر ماست به گمان من تن تو باید برای کسی باشد

که روحش را برای تو عریان کرده است.

بخشی از وصیت  اش به جرالدین

سخنرانی

 

سخنرانی "ونه گاتمراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT

 

خانمها، آقایان فارغ التحصیل ،لطفا کرم ضد آفتاب بمالید!

 

اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، راه  

 

مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. خواص مفید آثار مفید و  

 

دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در  

 

حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز  

 

تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند. اینک این نصایح را  

 

خدمتتان عرض میکنم.  

 

 

 

 

  

 

قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم  

 

نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که  

 

طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به  

 

عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه  

 

امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید. آن طور  

 

که تصور می کردید چاق نبودید. همه چیز در بهترین شرایطش  

 

بوده تا شما احساس خوب داشته باشید.

 

نگران آینده نباشید.اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید، فقط این  

را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس  

بادکنکی در حل یک مساله ی جبر.

 


مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که  

 

هرگز به مخیله ی نگرانتان هم خطور نکرده اند، از همان نوعی  

 

که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل ناگهان احساس بد پیدا می  

کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید!

 

با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دل شما بی رحم  

 

بوده اند، سر نکنید.

 

 

نخ دندان بکار ببرید.
 

عمرتان را با حسادت تلف نکنید. گاهی شما جلو هستید و گاهی  

 

عقب. مسابقه طولانی است و ، سر انجام، خودتان هستید که با  

 

خودتان مسابقه میدهید.

 

 

ناسزا ها را فراموش کنید. اگر موفق به انجام این کار شدید  

 

راهش را به من هم نشان بدهید.

 

 

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید. صورت حسابهای  

 

بانکی و قبضها و ... را دور بیاندازید.


 

 اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه  

 

نکنید. جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی  

نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند. برخی از جالبترین  

 

چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند. 
 

تا میتوانید کلسیم بخورید. با زانوهایتان مهربان باشید. وقتی قدرت  

 

زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس  

 

خواهید کرد.

 

 

ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید. ممکن است صاحب  

 

فرزند شوید، ممکن است نشوید. ممکن است در چهل سالگی  

 

طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد  

 

ازدواجتان رقصکی هم بکنید. هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان  

 

بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید. انتخابهای شما بر پایه ی  

50 

 درصد بوده، همانطور که مال همه بوده..

 

دستورالعملهایی که به دستتان میرسد را تا ته بخوانید، حتا اگر از  

 

آنها پیروی نمی کنید.

 

از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید. تنها خاصیت آنها این است که  

بشما بقبولانند که زشتید .

 

در شناخت پدر و مادر خود بکوشید. هیچ کس نمی داند که آنان را  

کی برای همیشه از دست خواهید داد. با خواهران و برادران خود  

مهربان باشید. آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان  

 

قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده به شما خواهند رسید.

 

به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و  

توک دوستان جان جانی که با شما می مانند را حفظ کنید. برای  

 

پل زدن میان اختلافهای جغرافیایی و روشهای زندگی سخت  

 

بکوشید، زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی می برید  

 

که به افرادی که در جوانی می شناختید محتاجید.

سفر کنید


 

برخی حقایق لاینفک را بپذیرید: قیمتها صعود می کنند،  

 

سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید. و آنگاه که شدید،  

 

در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب  

 

بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.

 

 

به بزرگترها احترام بگذارید.

 

 

توقع نداشته باشید که کس دیگری نان آور شما باشد. ممکن است  

 

حساب پس اندازی داشته باشید. شاید هم همسر متمولی نصیبتان  

 

شده باشد. ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدام خالی  

میشود یا بشما جاخالی می دهد.

 

 

خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه  

 

موهای هشتاد ساله ها میشود. دقت کنید که نصایح چه کسی را  

 

می پذیرید، اما با کسانی که آنها را صادر می کنند بردبار و صبور  

 

باشید. نصیحت ، گونه ی دیگر غم غربت است. ارائه ی آن روشی  

 

برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها، گردگیری آن و ماله  

 

کشیدن بر روی زشتی ها و کاستی هایشان و مصرف دوباره ی  

 

آن به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد، است. اما اگر به این مسایل  

 

بی توجه هستید لااقل حرفم درمورد کرم ضد آفتاب بپذیرید.