اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا.
و از تو اى محمد، درباره «ذوالقرنین» مىپرسند در پاسخ ایشان بگو: بزودى، بخشى از سرگذشت او را، براى شما بازگو خواهم کرد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا.
و از تو اى محمد، درباره «ذوالقرنین» مىپرسند در پاسخ ایشان بگو: بزودى، بخشى از سرگذشت او را، براى شما بازگو خواهم کرد
الف - تفسیر آیات مربوط به ذوالقرنین ب - بحث روایى این آیات شریفه ج - گفتارى پیرامون داستان ذوالقرنین، به صورت قرآنى و تاریخى.
این مطلب در کتاب تفسیر نمونه (2) در دو بخش جداگانه آمده است که بخش اول آن به تفسیر آیات مربوطه، و بخش دوم به نکات آموزنده داستان و بحثهاى تاریخى و روایى آن اختصاص یافته است.
بنده پس از مطالعه دقیق این کتب تصمیم گرفتم که تفسیر این آیات و داستان ذوالقرنین را بازنویسى کرده و آن را در اختیار قرآن دوستان بگذارم.
البته ناگفته نماند که درباره ذوالقرنین و آیات قرآنى مربوط به او، کتابها و تالیفات زیادى نوشته شده است که حاصل زحمات محققین علوم قرآنى است که در پایان این کتاب فهرستى از آنها را ذکر خواهم کرد.
با مراجعه به بعضى از این کتابها دریافتم که تعدادى از آنها بیشتر به جنبه تاریخى موضوع پرداختهاند، اما در این نوشتار سعى شده تا جهت قرآنى قصه مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر، آنچه که درباره داستان ذوالقرنین از قرآن فهمیده مىشود جمعآورى گردد. درباره جنبه تاریخى داستان هم سعى شده که به طور خلاصه و در قالب یک فصل در پایان کتاب به آن پرداخته شود.
بنابراین، همان طور که از نام کتاب پیداست، هدف اصلى ما طرح و بیان نکاتى است که از قرآن درباره این داستان فهمیده مىشود.
علامه طباطبایى در بحث روایى خود چنین فرموده است:
«خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خداصلى الله علیه وآله و روایات مروى شیعه از ائمه هدى و... درباره داستان ذوالقرنین، بسیار اختلاف دارند; آن هم اختلافهاى عجیب، و آن همنه در یک بخش داستان، بلکه در تمامى خصوصیات آن! این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفتآورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده و آن را محال مىداند و عالم وجود هم منکر آن است، لذا اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمىکند در اینکه مجموع آنها خالى از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست. از همه این مطالب غریبتر، روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویدهاند، از قبیل «وهب ابن منبه» و «کعب الاحبار»، نقل کردهاند، یا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مىآید که مطالب خود را از یهودیان گرفتهاند! بنابراین دیگر چه فایدهاى دارد که ما به نقل، استقصاء و احصاء آنها با آن کثرت و طول و تفصیلى که دارد بپردازیم؟ لاجرم، به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده و از آن مىگذریم، و به نقل آنچه که تا حدى از اختلاف مصون مانده است اکتفاء مىکنیم» (3) .
از این رو ما در اینجا بحث روایى نکردهایم، ولى علاقهمندان مىتوانند به تفسیر المیزان مراجعه نمایند.
در پایان هم باید این نکته را متذکر شد که چنین نیست که بتوان همه مطالب این کتاب را به تفسیر المیزان یا تفسیر نمونه نسبت داد، زیرا شاید جزئیاتى باشد که بطور صریح در این دو کتاب نیامده است; اما باید دانست که بدنه اصلى و بیش از نود درصد مطالب این کتاب چیزهایى است که از آن دو صحیفه شریفه گرفته و بازنویسى کردهام.
در نتیجه، در همین جا آنچه ستایش و سپاس بر این اثر باشد را، نثار حضرت علامه طباطبایىرحمه الله و حضرت آیتالله مکارم شیرازى"مدظله" و گروه نویسندگان تفسیر نمونه مىنمایم و اذعان دارم که بنده فقط به صورت یک کار خدماترسانى علمى، نقشى جزئى در این زمینه ایفا کردهام. امید که این خدمت ناچیز مقبول درگاه احدیت قرار گیرد!
و لله الحمد