آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

آغوش باران

طنز-مطالب جالب -داستانهای خواندنی و دانلود

عمل زیبایی

دماغش را عمل کرد، حالا به جای اون دماغ گنده یه دماغ کوچولوی سربالا داشت، دو روز بعد از گرسنگی مرد!

مادرش صد دفعه بهش گفته بود که عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل ها! 

 

 

 

دختری از کوچه باغی می گذشت

 

 

دختری از کوچه باغی میگذشت

یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام

بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام


دختر اما ناگهان و بی درنگ

سوی او برگشت مانند پلنگ

ادامه مطلب ...

شغل ها به طنز

حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.


بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.


مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.


سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.

ادامه مطلب ...

سوتی نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا،

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی و فارسی موفق نشدی؟»

وی جواب داد:

«هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی و فارسی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

 

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربهاو فارسها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.»

دختر سی دی فروش

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در 

 

 

 مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر 

 

 

 صحبت کردن با اون... بعد از یک ماه پسرک مرد... وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت 

 

 مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد... دخترک دید که تمامی سی دی ها باز  

 

 

نشده... دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد... میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های 

 

 

 عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد

شرافت از دست‌رفته‌ی پزشکی

شرافت از دست‌رفته‌ی پزشکی

 

(لطفن بخوانید!) پیش‌گفتار: خیلی وقت بود وقت خالی گیر نیاورده‌بودم که این فاجعه را بنویسم. توصیه می‌کنم وقت بگذارید و بخوانید، چون مطمئنم شما هم به این مشکل بر خواهید خورد. به‌خصوص این روزها که مشکل گرفتگی عروق قلبی بیشتر از حد تصور زیاد شده. اگر از دوستان عزیز خواننده کسی پزشک بود یا اطلاعات پزشکی داشت هم خواهش می‌کنم وارد بحث شود یا اگر چیزی را غلط نوشته‌ام اصلاحم کند.
. نمی‌دانم پزشک‌ها چقدر به آن سوگندی که آخر کار تحصیل‌شان می‌خورند وفادار می‌مانند، یا اصلن یادشان مانده چیزی از مواردش را یا نه. خب انتظاری نیست. این سوگندنامه هم مثل همه‌ی چیزهای خوب این مملکت صوری‌ست. بحث من اما سر شرافت گم‌شده‌ی پزشک‌هاست. ربطی هم ابدن به سوگندنامه ندارد، که نادیده هم مشخص است راه کدام است و چاه کدام. بگذرم از حواشی و برسم به متن.

ادامه مطلب ...

استخر شنای شیطان

استخر شنای شیطان

 
آبشار ویکتوریا به ارتفاع ۱۲۸ متر در کشور زیمباوه واقع در افریقا واقع شده
که به استخر شنای شیطان معروف است !!!
از نکات جالب این آبشار اینست که در طی ماه های سپتامبر و دسامبر،
مردم می توانند در لبه استخر بایستند، شنا کنند، بدون اینکه سقوط کنند

 

 

ادامه مطلب ...

سوال چهار گزینه ای

این جملات توسط چه کسی بیان 
 
  شده ؟ 
 

الان یادم نیست که چند خواستگار 

 

 داشتم.اما یادم هست که خیلی 

 

 زیاد بودند وحتی باهم دعوا می کردند. 

 

 یک بار دو تا از خواستگار هایم 

 

 باهم به منزل ما رسیدند.این دو 

 

 

 بیرون در حسابی باهم دعوا 

 

 کردند.این قدر دعوای آن دو بالا 

 

 گرفت که خانواده من را به هیچ 

 

 کدام از آنها نداد. 

 

 

 

 

جوابها: 

 

ادامه مطلب ...